تغییر رژیم یا انقلاب واقعی؟

این روزها همه از انقلاب می گویند. حتی کسانی از انقلاب دم می زنند که تا همین اواخر از نام انقلاب بیزار بودند و آنرا عامل همه تاریکی ها و تیره روزی های مردم ایران می دانستند. کسانی بودند که انقلاب را آرمان خواهی بیهوده ای می دانستند. کمپین مخالفت با انقلاب برپا شده بود. نشریات و رسانه های وابسته به سلطنت طلبان و امپریالیست ها ضدیت و مخالفت با انقلاب را از طریق  "کارشناسان" و "تحلیل گران" بی مایه نئولیبرال و پروامپریالیست به مردم می خوراندند.

در یک هماهنگی میان این جریانات و رسانه های جمهوری اسلامی، لغت انقلاب و انقلابی تنها برای گردانندگان جمهوری اسلامی و جناح اصول گرای آن رزرو شده بود. اما هنگامی که زنان و مردان جوان در خیزش انقلابی اخیر و مبارزات شجاعانه اشان راه حل  انقلاب را به میان گذاردند، ناگهان طرفداران قلابی انقلاب که سال ها علیه انقلاب فریاد می زدند یکی پس از دیگری رنگ عوض کردند.  تا جایی که امروز سلطنت طلبان و تلویزیون های وابسته به آنها و وابسته به امپریالیست ها به "انقلابیون" دو آتشه ای مبدل  شده اند. در همان حال این نیروها تلاش دارند که مفهوم معوجی از انقلاب داده و آن را به تغییر رژیم تقلیل دهند. رژیم می تواند تغییر کند، رژیم جمهوری اسلامی می تواند به رژیم جمهوری و یا رژیم سلطنتی تبدیل شود، زمامداران آن می توانند تغییر کنند و یا جابحا شوند، اما ماشین دولتی شامل دستگاههای بوروکراسی و نیروهای مسلح سرکوب نماینده همان طبقات استثماری باقی بمانند. همان اتفاقی که در سال ۵۷ افتاد. رژیم سلطنتی به جمهوری اسلامی تغییر کرد اما همان طبقات حاکم و محکوم اساسا برسرجای خود باقی ماندند. در حقیقت  انقلاب همان تغییر رژیم نیست. یا آنگونه که نظریه پردازان و رسانه های امپریالیستی از لفظ انقلاب برای جابجایی قدرت و جایگزینی یک رژیم ارتجاعی با رژیم ارتجاعی دیگر استفاده کرده اند. این درست است که در یک تحول انقلابی رژیم نوینی بر سر کار می آید اما این رژیم همراه با دولت نوینی است که نماینده طبقه و یا طبقات انقلابی است که  قدرت سیاسی را در دست می گیرد. دولت نوین کل ماشین دولتی گذشته را در هم می شکند. این دولت جامعه را بر مبنایی اساسا متفاوت با قبل سازماندهی می کند. بنابراین انقلاب تنها به تغییر رژیم محدود نمی شود  بلکه تغییراتی در زیر بنای اقتصادی و مناسبات تولیدی برقرار می کند که در همین بخش بیشتر به آن خواهیم پرداخت.

اگر چه با خیز مبارزات قهرمانانه مردم، تفکرات ضد انقلابی از دروازه بیرون انداخته شدند، اما این نظریات و نیروهای وابسته به آن تلاش می کنند از پنجره وارد شوند. این جریانات در صددند تا با استفاده از نام انقلاب و با نیرنگ و فریبکاری و استفاده از امکانات عظیم مالی و تبلیغی و البته ارتباط با محافل امپریالیستی، انقلاب مردم را مصادره به مطلوب کنند و با مبدل کردن انقلاب به یک عبارت تو خالی و بی محتوا آنرا در مسیری مغایر و مخالف انقلاب قراردهند و بر تغییرات ضد انقلابی و ارتجاعی مارک انقلاب را بچسبانند و تجربه سال ۵۷ و شیوه سوار شدن خمینی و دارودسته اش بر انقلاب مردم  و مصادره آن انقلاب را تکرار کنند. می توان این افراد و گروهها را حداقل به سه گروه عمده و یا ترکیبی از آن ها تقسیم کرد که تلاش دارند با مخدوش کردن انقلاب واقعی یکی از تحولات زیر را به نام انقلاب به مردم قالب کنند.

۱ -رژیم چنج  :

منظور از "رژیم چنج" تغییراتی است که در رژیم حاکم بر یک کشور از طریق کمک های مستقیم مالی و یا نظامی امپریالیستی و تحریم های " حداکثری" بوجود آورده می شود. مهمترین نمونه های آن در دوران ریاست جمهوری جرج بوش در آمریکا صورت گرفت که با اشغال عراق و افغانستان منجر به تغییر رژیم در این دو کشور شد. تغییر رژیم از طریق  "رژیم چنج" علاقه مندان بسیاری در میان سلطنت طلبان و یا جریانات وابسته به امپریالیسم و یا جناح هایی از خود امپریالیست ها دارد. شیوه "مبارزه" طرفداران "رژیم چنج"  فشار بر دولت های امپریالیستی و متقاعد کردن آنها به اعمال فشار بیشتر از طریق تحریم های سفت و سختر علیه جمهوری اسلامی و قطع مناسباتشان با جمهوری اسلامی  و یا تقاضای دخالت نظامی برای تغییررژیم است.  آنها همچنین تلاش می کنند با مقامات و سران این کشورها ملاقات کنند و آنها را متقاعد به ایجاد تغییرات در رژیم ایران کنند.  گدایی و تقاضای  کمک های مالی بیشتر و تریبون های بیشتراز امپریالیست ها از جمله ویژگی آنها ست. آنان این ملاقات ها را اعتباری برای خود ارزیابی می کنند. آنها در مقابل این کمک ها ضمانت همکاری ( خوشخدمتی) سیاسی ، اقتصادی و امنیتی به آنها می دهند. البته این ضمانت ها اگر چه پیش فروش کشور و منابع آن است اما برای امپریالیست ها تعیین کننده نیست. چرا که اول اینکه امپریالیست های غربی با توجه به شرایط و منافعشان تصمیم می گیرند که با جمهوری اسلامی همکاری را ادامه دهند یا خیر. دوم همکاری امپریالیست ها با این نیروی خوار و ذلیلی که شب و روز در درگاهشان در حال گدایی است فعلا در حدی است که به مثابه اهرم فشاری علیه جمهوری اسلامی بکار برده شوند. ثالثا فعلا آنها را در آرشیو خود نگاه می دارند تا در شرایط لازم که ممکن است به زودی فرا برسد از آنها استفاده کنند. در هر صورت این نیروها  که شامل سلطنت طلبان و همکاران  اپورتونیست و جاه طلب  آنان مانند مسیح علینژاد، حامد اسماعیلیون،.. مجاهدین و تعدادی از گروه های ناسیونالیست و یا جمهوری خواه وابسته و متکی به امپریالیست ها هستند، پیوسته در حال گستراندن این تفکرند که گویا "تنها امپریالیست ها می توانند سرنوشت مردم ما را تعیین کنند" و تنها با دخیل بستن به درگاه آنها می توان کشور را از شر جمهوری اسلامی نجات داد. البته آنها امیدوارند که تجربه های فاجعه بار عراق و افغانستان از حافظه مردم ایران پاک شده باشد. در هر حال اینان تاثیرات مخرب خود را بر بخشی از جامعه و بخصوص طبقات بالا و همچنین بر بخش خارج نشین و متوهم نسبت به دمکراسی های غربی خواهند گذارد.

۲ -تغییر رژیم از طریق رفراندم:

  این دسته کسانی هستند که می خواهند  رژیم جمهوری اسلامی را از درون و یا  از طریق انتخابات و رفرندام تغییر دهند. چنین تغییری در میان بخش هایی طرفدار دارد که امید دارند جمهوری اسلامی بدون نام اسلامی اش و یا با اسلامی رقیق تر حفظ شود. این بخش عمدتا در درون رژیم و اصلاح طلبان رانده شده از رژیم و هم چنین در میان جناح ها و یا محافلی از امپریالیست های غربی طرفدار دارد. اینان در حقیقت به دنبال تغییری هستند تا بتوانند با جهت گیری های بیشتر با غرب نسبت به شرق، از بحران اقتصادی و سیاسی  کنونی نجات یابند.  اگر چه این مسئله به احتمال زیاد در میان جناحهایی ازغربی ها طرفدار دارد اما آنها خود در شرایطی نیستند که بتوانند به داد  این نظام با بحران های ساختاری اش برسند. مسئله " تغییر رژیم " و یا به عبارت دیگر عبور از جمهوری اسلامی از طریق رفرندام می تواند بخصوص در میان طبقات بالای جامعه طرفدارانی داشته باشد اما اکثریت جوانان و بخصوص زنان جوان مخالف آنند. طرفداران چنین تغییری با بیانیه اخیر حسین موسوی  و حمایت تعدادی از اصلاح طلبانی که از حکومت به کنار گذارده شده و همچنین اصلاح طلبانی که در زندان و یا خارج از کشور هستند، قدرت بیشتری گرفته است. از آنجا که همخوانی ها و همسویی های بسیاری میان این طرح و طرفداران "رژیم چنج" موجود است در عین تضاد احتمال مصالحه و یا جابجایی هایی میان دو جریان وجود دارد. مهمترین همسویی حفظ و دست نخوردن اساس دستگاه بوروکراسی و دستگاه سرکوب کنونی  است که بارها از طرف رضا پهلوی مورد تاکید قرار گرفته است. همچنین می توان از تمایل به غرب طرفداران این گروه برای همراهی با گروه قبل نام برد.

۳ - تغییر رژیم از طریق انقلاب خشونت پرهیز:

 نظر سوم بیشتر طیفی است که ممکن است وابستگی به امپریالیسم و یا رژیم نداشته باشد، اما  با توهم نسبت به دمکراسی غربی و تمایلات شدید بورژوا دمکراتیک تلاش می کند با اتکاء به تئوریسین ها و نظریه پردازان بورژوایی و پرو امپریالیستی به تبلیغ "انقلاب خشونت پرهیز" بپردازد و آنرا به  درون جنبش مردمی ببرد. طرفداران این گروه را می توان در میان بخشی ازروشنفکرانی که قبلا به اصلاح طلبان امید بسته و با آنها همکاری می کردند، یافت. بیشتر افراد این طیف از حاکمیت و اصلاح طلبان نا امید شده و از آنها بریده اند و بارها زیر فشارها و تهدیدات و اذیت و آزار حاکمیت قرار گرفته و بسیاری از آنان بارها زندانی و شکنجه شده اند اما  با وجود مخالفت با اصلاح طلبان حکومتی تا درجه ای آغشته به ایدئولوژی و متدولوژی آنان می باشند. بخش دیگری از طرفداران این گروه را می توان در میان روشنفکرانی یافت که به کشورهای غربی مهاجرت کرده اند.  حتی برخی از آنان سابقه همکاری با گروه های چپ را  داشته و یا همچنان ممکن است نظرات متمایل به چپ را انعکاس دهند. این بخش نیز یا با تاثیر پذیری از بورژوا دمکراسی غرب و یا دلایل دیگری به " انقلاب خشونت پرهیز" روی آورده اند.  نظر این گروه سوم را به طور خاص در بخش های بعدی این نوشته بررسی خواهیم کرد و تلاش می کنیم همسویی این جریان را با دو جریان اول نشان دهیم.

تا جایی که به خشونت مربوط می شود هر سه نظر ظاهرا مخالف بکار برد خشونت هستند اما برای اجرای پروژه هایشان بزرگترین خشونت ها علیه مردم صورت خواهد گرفت و حداقل هزاران نفر از مردم و توده های زحمتکش قربانی پروژه های ارتجاعی آنان خواهند شد. هر سه گروه نامبرده و یا هرگونه ترکیب و یا تلفیقی از آن ها اگر چه از انقلاب نام می برند اما در یک مسئله با هم مشترکند و آنهم  ضدیت با انقلاب واقعی و جلوگیری از آن است. درنتیجه تداخلات و همگونی بسیاری میان این تفکرات به ظاهر متفاوت موجود است، همه آنها درنهایت خواهان تغییر رژیم هستند و نه یک انقلاب واقعی. برای بررسی بیشتر و پرداختن به همگونی این نظرات باید ابتدا به مفهوم واقعی انقلاب پرداخت.

تفاوت انقلاب و تغییر رژیم؟

انقلاب با مبارزات پرشور، پیگیر، رادیکال، همگانی و سراسری توده ها ی وسیع مردم  آغاز و ادامه می یابد. اما در شرایط و عصر کنونی زمانی می توان گفت که انقلابی رخ داده و دارای دستاوردی با دوام است و یا حداقل به  پیروزی در مرحله خاصی رسیده  که بتواند دولت جدیدی که نماینده یک طبقه نوین  و تضمین کننده منافع  توده های مردم است حاکمیت سیاسی را در دست گیرد و برنامه ای که مطابق با منافع اکثریت توده های مردم و در خدمت  منافع آنان است بلافاصله و پی گیرانه به اجرا بگذارد. برای پیشبرد چنین برنامه ای نمی توان به دستگاه دولتی که از قبل موجود است اتکاء کرد. مشکل دستگاه دولتی قبل یا مثلا حکومت اسلامی تنها ولایت فقیه و یا قوانین زن ستیزانه یا حتی جنبه های دینی و مذهبی و تبعیضات مذهبی نیست. مشکل دستگاه قضائی جمهوری اسلامی تنها بی عدالتی های این دستگاه در مورد معترضین و مخالفین یا فساد و رشوه خواری های آن نیست. مشکل قوه مقننه تنها هیئت رئیسه مجلس و نمایندگان بله قربان گو، متعصب و خرافاتی آن، نیست. مشکل سپاه پاسداران و ارتش و.. تنها در تروریستی بودن آن نیست، گرچه همه این ها هست اما مشکل اساسی کل دستگاه دولتی است. دستگاهی که اساس و بنیادش در خدمت به منافع استثمارگران و ستمگران، سازماندهی شده است. نیروهای مرتجع و(قدرت های بزرگ) امپریالیستی همیشه تلاش می کنند که در جریان مبارزات توده های کشورهای تحت سلطه و تغییرات سیاسی که این جوامع ممکن است از سر بگذرانند، دستگاه دولتی دست نخورده باقی بماند. بخشی از گردانندگان اصلی و رسوا شده آن تعویض شوند یعنی همان اتفاقی که کما وبیش در سال ۵۷ افتاد. علیرغم تغییر دیکتاتوری سلطنتی به دیکتاتوری مذهبی اما ماشین دولتی چه بخش اداری آن و چه بخش نظامی و سرکوب و شکنجه اساسا در خدمت طبقات استثمارگر و وابسته به امپریالیسم باقی ماند. تنها جناحی از طبقه استثمارگر و وفادار به سلطنت مورد غضب قرار گرفتند، اما ماشین دولتی به مثابه یک کل اساسا دست نخورده باقی ماند. ولایت شاهنشاه به ولایت فقیه مبدل شد. ارتش و دستگاه سرکوب با اعلامیه بی طرفی  ارتش با امضای ارتشبدها، سپهبدها و سرلشگر ها که بر اساس توافقات قبلی دارودسته خمینی و امپریالیست ها صورت گرفت اساسا دست نخورده باقی ماند .  سازماندهندگان ساواک ماموریت یافتند تا سازمان امنیت و سازمان اطلاعات  را بازسازی و تحویل جانشینان اسلامی خود دهند تا شکار انقلابیون و کمونیست ها و شکنجه و کشتار آنان را هر چه سریعتر آغاز کنند . مناسبات تولیدی، اقتصادی و اجتماعی اساسا به همان شکل سابق باقی ماند و قوانین دینی و مذهبی برای تحکیم، فشار و اعمال بیشتر همان روابط و مناسبات بر قوانین گذشته افزوده شد.

 در شرایط کنونی هنگامی می توانیم از انقلاب سخن بگوییم که ارگان ها و نهاد های رهبری کننده جامعه به شکل نوینی سازماندهی شوند. به شکلی که تولید و توزیع و روابط تولیدی دگر گون شده و در خدمت به منافع اکثریت توده ها و زحمتکشان جامعه یعنی در خدمت همان ۶۰ تا ۷۰  درصدی که هم اکنون زیر خط فقر قرار دارند و۱۰ تا ۲۰ درصدی که با خط فقر فاصله چندانی ندارند قرار گیرد . طبقاتی که بشدت استثمار می شوند و نتیجه کارشان توسط همان دو یا سه درصد طبقات انگلی مذهبی و وابستگان آنها یعنی طبقاتی که منافعشان بطور انکار ناپذیری با منافع امپریالیست ها از چین و روسیه گرفته تا امپریالیستهای غربی بصورت مستقیم و یا غیر مستقیم گره خورده است، به سرقت می رود. مناسبات تولیدی نوینی جایگزین مناسبات تولیدی استثماری شود که  جامعه را در جهت محو ستم های مردسالارانه و شونیستی به پیش برد و مردم تحت ستم  به صورت داوطلبانه در ساختمان جامعه  ای عاری از ستم و استثمار سهم گیرند. سازماندهی  در چنین مسیری تنها  در فرآیند یک انقلاب واقعی ممکن خواهد بود. انقلابی که ماشین دولتی سابق را در هم شکند و دستگاه سرکوب آن از جمله سپاه پاسداران، ارتش، بسیج ، دستگاه های چندگانه اطلاعاتی مخوف را تحت هر نام نابود کند و دولت نوینی که نماینده اکثریت و در خدمت منافع اکثریت جامعه باشد ایجاد شود. چنین دولتی تنها می تواند یک دولت پرولتری باشد که برویرانه های دولت ارتجاعی ساخته شود.- ادامه دارد.

این بخش دوم از نوشته ای در مورد " دولت، خشونت دولتی و قهر انقلابی" است که بخش اول آن در ۲۴ بهمن ۱۴۰۱ منتشر شد. در بخش بعدی این نوشته به موضوع "آیا قهرانقلابی همان خشونت است؟" پرداخته خواهد شد.

جمعی از کمونیست های انقلابی – ایران

۴ اسفند ۱۴۰۱

آدرس سایت : jaka۲۰۲۰.com

ای میلjaka.ir۲۰۲۰@gmail.com  

۱ -اشاره به بیانیه ای است که از طرف میر حسین موسوی در ۱۵ بهمن منتشر شد. این بیانیه  طرح سه مرحله ای را برای تغییر جمهوری اسلامی پیشنهاد می کند که شامل: ۱- همه پرسی و یا رفرندام، در مورد تغییر ویا تدوین قانون اساسی ۳- تشکیل مجلسی برای تدوین و یا تغییر این قوانین، ۳- همه پرسی در مورد متن مصوب این مجلس، است.

۲ - رجوع به اعلامیه ارتش در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ است که در آن اعلام می کند " ...(در) شورای عالی ارتش به اتفاق تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خون ریزی  بیشتر بی طرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام و به یگان های نظامی دستور داده شد که به پادگان های خود مراجعت نمایند..." در زیر این اعلامیه امضای سه ارتشبد- ۱۸ سپهبد -  ، ۴سرلشگر، ۲ دریا سالار گذارده شده است. از جمله نام ها ارتشبد قره باغی، شفقت، فردوست ، سپهبد مقدم، نایینی، ربیعی .... وجود دارند. باید در نظر گرفت که اساسا خیل عظیمی از کادرهای پایین تر مانند سرتیپ ها و سرهنگ ها .. تابع همین فرمان بودند و در مقام خود ابقاء شدند.

۳ - در سالها پس از ۵۷، سپهبد حسین فردوست یکی اصلی‌ترین چهره‌های امنیتی در دوران سلطنت محمدرضا شاه وظیفه نظارت و رهبری بازسازی ساواک را البته تحت نام دیگری به عهده گرفت. به نوشته (سایت بی بی سی فارسی- ۲۵ آبان ۱۳۹۹)  یکی از مهمتری بخش های ساواک اداره بخش ضد جاسوسی آن بود که برای آمریکا و غرب اهمیت استراتژیک داشت و مرتبا توسط کارشناسان سازمان های جاسوسی آمریکا، بریتانیا و اسرائیل آموزش داده می شدند. سرتیب منوچهر هاشمی ۱۵ سال ریاست این اداره به عهده داشت.  او به همراه علی اکبر فرازیان مدیر کل اداره دوم ساواک ، تحت نظارت ارتشبد فردوست ساواک را بازسازی کردند. این دو مامور عالی‌رتبه در واقع معمار آشتی و همکاری حکومت پس از انقلاب با اعضای فراری ساواک بودند، بویژه کارمندان اداره دوم (اطلاعات خارجی)، هفتم (بررسی) و هشتم (ضدجاسوسی) ساواک. منوچهر هاشمی در سال ۱۳۷۳ خاطرات خود درباره ساواک را در کتابی به نام "داوری" منتشر کرد. او می‌گوید تقریبا ۹۰ درصد کارمندان اداره هشتم به کار بازگشتند. کارمندان ساواک در سال‌های بعد، تحت نام "شرکتی‌ها" و گاهی در مراکزی مستقل، به کار با دفتر تحقیقات نخست‌وزیری و سپس وزارت اطلاعات ادامه دادند.  و این در شرایطی بود که قتل عام نیروهای انقلابی و کمونیست در حال اجرا بود. این  کادرهای رهبری و کادرهای ساواک نقش مهمی در شکار و از بین بردن این انقلابیون و کمونیست ها داشتند و البته زمانی بود که آمریکا و امپریالیست های غربی و سازمانهای حقوق بشری اشان سکوت مطلق را اتخاذ کرده بودند

۴ - خط فقر بنابر آمارهای مختلف متفاوت است و  ۴۰% تا ۷۰% برآورد می شود. اگر چه یک عضو کمیسیون اقتصادی مجلس در اسفند ۱۳۹۶ اعلام کرد که ۸۰% جمعیت ایران زیر خط فقر قرار دارند. همچنین فقر مطلق از ۲۰ درصد تا ۴۰ درصد ارزیابی شده و بخصوص با بحران اقتصادی موجود و نزول پیوسته و پرشتاب ارزش ریال هر روز تعداد بیشتری در زیر خط فقر و همچنین فقر مطلق  قرار می گیرند. اما علیرغم تفاوتی که در آمارهای مرکز آمار جمهوری اسلامی با آمارهای واقعی وجود دارد به هرصورت خط فقر ابعاد هولناکی را به خود گرفته تاجایی که تعداد کثیری از اساتید دانشگاه  که حتی تا ده سال پیش جزو افراد متوسط به بالا بودند اکنون  زیر خط فقر قرار می گیرند. و بیم آنکه درصد بالایی از جامعه با معضل گرسنگی دائم روبرو باشند بیشتر می شود.  از طرف دیگر در آمدهای دهک و بخصوص صدک  بالا بصورت نجومی در حال افزایش است.