اهداف و زمینه های اشغال اوکراین توسط روسیه  و عواقب آن!

صبح روز پنجشنبه هنگامی که بسیاری از مردم دنیا از خواب برخاستند با خبر جنگ اشغالگرانه دیگری روبرو شدند، جنگی که ممکن است عواقب و نتایج هولناکی برای مردم جهان در بر داشته باشد. مردم دنیا هم چنان از اشغال افغانستان توسط شوروی امپریالیستی در اوایل دهه 80  و سپس امپریالیست های غربی به رهبری آمریکا در سال 2001 و اشغال عراق توسط امپریالیسم آمریکا و متحدینش و جنگ های بیشمار دیگری که در اقصی نقاط جهان به پا شده و عواقبی که این جنگ ها در بر داشته اند در رنج و عذاب اند. اینک اشغال گری دیگری از جانب امپریالیسم روس بر مردم دنیا  تحمیل شده است. جنگی که  باردیگر رنج و عذاب آن بر دوش مردم زحمتکش قرار خواهد گرفت، جنگی که نتیجه  حدت تضاد میان امپریالیست های غربی و شرقی و تمایل و اشتهای جنگ طلبانه آنها در خدمت و برای منافع غارتگرانه و توسعه طلبی شان است.

اشغال اوکراین با هجوم زمینی، دریایی و هوایی ارتش روسیه  در ابعادی وسیع ، آغاز شد. نیروهای روسی از طریق بلاروس و روسیه به همراه نیروهای آنان در استانهای اشغال شده دونسک و لوهانسک و کریمه هجوم خود را آغاز نمودند. در مدت کمتر از یک روز نیروهای اشغالگر روس کنترل فرودگاه کیف پایتخت اوکراین را بدست گرفته و هواپیماهای غول پیکر آنها آماده پرواز و پیاده کردن دهها هزار نیروی بیشتر در پایتخت اوکراین شدند.

 مردم در سراسر جهان خطراتی که این جنگ و حوادث ناشی از آن کل بشریت را تهدید می کند احساس کرده اند. در همان  روز اول آغاز جنگ، در بیش از 50 شهر روسیه به ویژه در مسکو و سنت پیترزبورگ تظاهرات های عظیمی برعلیه اشغالگری روسیه براه افتاد. بیش از 1700 نفر دستگیر شده  و مبارزات کماکان ادامه دارد. مردم در بسیاری از کشورهای جهان نیز به صف اعتراضات پیوسته اند.

تاثیرات اقتصادی این جنگ بر زندگی توده های مردم چه در اوکراین ، چه در روسیه و دیگر نقاط جهان بسیار عظیم خواهد بود. در همان روز اول سهام روسیه 250 میلیارد دلار ارزش خود را از دست داد. داو جونزDow Jones  در آمریکا 200 واحد نزول کرد. قیمت سوخت بویژه گاز افزایش نجومی یافت و ارزش پول روسیه و اوکراین سقوط نمود و بار سنگین بقاء در این کشورها را بر دوش زحمت کشان سنگین تر کرد.

بمباران های جنایت کارانه و تهدید بمباران های دهشتناک تر نه تنها باعث مرگ بسیاری از شهر نشینان گشته ، بلکه به کوچ های اجباری صدها هزار در یک روز و به مراتب بیشتر در آینده ای نزدیک دامن خواهد زد. مرزهای لهستان و مالدوی و جاده های خروجی به کشورهای همسایه از ترافیک عظیم بی حرکت گشته است. در مقابل اشغالگری با سرعتی عظیم به پیش می رود. تدارکات نظامی روسیه و مانورهای عظیم دریایی، زمینی وهوایی در اطراف مرزهای اوکراین و پرواز جنگنده های حامل بمب های اتمی و مانورهای مشترک با بلاروس، مستقر کردن بیش از صد هزار نظامی در اطراف مرزهای اوکراین به همراه چندین هزار تانک ، توپخانه ، نفربر صرفا برای نمایش قدرت نبود. این تمرکز در صورت عدم رسیدن به توافق برای اشغال بود.

اما سوال این است که چرا روسیه  این گونه آشکار به اشغال نظامی اوکراین پرداخت و چرا در این زمان مشخص این جنگ را آغاز کرد و هدف روسیه از اشغال اوکراین دستیابی به چه چیزی است؟ همچنین چه تضادهایی زمینه ساز  چنین تحول بزرگ و خطرناکی بودند؟ امپریالیست های غربی و آمریکا چه نقشی دارند و به طور مشخص چه اهدافی را در این کشمکش ها و تضاد در این منطقه دنبال می کنند؟ همچنین این سوال نیز پیش می آید که تاثیرات آن بر جهان و منطقه چه خواهد بود؟ و بالاخره اینکه آیا امپریالیست ها می توانند اهداف خود را برآورده کنند؟

چرا روسیه اوکراین را اشغال کرد و اهداف آن چیست؟

تنش و کشمکش بر سر اوکرائین مدت هاست که بین امپریالیست های غربی و روسیه بالا گرفته است. در حقیقت در حدود دو دهه است که اوکراین به میدان تاخت و تاز حداقل سیاسی میان امپریالیست های غربی و روسیه و وابستگان آنها در داخل کشور بدل شده است. غرب بارها تلاش کرد تا اوکراین را از نفوذ روسیه بیرون بکشد. به عبارت دیگر طبقه حاکمه این کشور به دو جناح وابسته به روسیه و غرب تقسیم شده اند. جنگ قدرت میان طرفداران غرب و روسیه در طول دو دهه گذشته جریان داشته است و قدرت سیاسی در این مدت چندین بار دست به دست شده است. " انقلاب نارنجی " سال های 2004-2005 بحران سیاسی اقتصادی در اوکراین را شکل داد که تاثیرات آن کماکان موجود است. غرب با راه انداختن تظاهرات ها  رقبا را کنار زد و طرفداران خود را به قدرت رساند، یولیا تیموشنکو که محبوب اتحادیه اروپا بویژه آلمان بود به قدرت رسید و به دنبال آن با سیل خصوصی  سازی ها یک شبه میلیاردر شد. هر چند که یانوکویچ و دارودسته اش هم از این خوان یغما بی نصیب نماندند. در سال 2010 یانووکویچ دوباره به قدرت رسید و خانم تیموشنکو محکوم به فساد گشت و زندانی شد.

یانوکویچ در صدد بود میان روسیه و اتحادیه اروپا بازی کند اما او برای حفظ قدرتش به روسها اتکا داشت هر چند که وخامت اوضاع اقتصادی روند سیاسی را علیه او کرد و غربی ها با استفاده از این مسئله و با فعال کردن نیروهای فاشیستی از جمله دسته "آزوف" که از دسته های شرور نئوفاشیست است را با شعار های ضد روسی به میدان آوردند. این نیروهای فاشیستی از جمله "آزوف" یکی از نیروهای شرور نئوفاشیست در واقع همان نیروهایی هستند  که در دوران جنگ جهانی دوم می خواستند همراه ارتش آلمان سوسیالیسم را در این کشور سرنگون کنند. در کشوری که در جنگ بر علیه اشغالگران نازی بیش از 4 میلیون کشته داد و از سوسیالیسم دفاع نمود. بالاخره با بسیج این نیروها  سرانجام حکومت یانوکویچ  بزیر کشیده شد و روند سیاسی خطرناکی در اوکراین دامن زده شد. در حقیقت قدرت سیاسی عمدتا به دست نیروهای طرفدار غرب افتاد  و نیروهای طرفدار روسیه تا حد زیادی تضعیف گشتند اگر چه از بین نرفتند و از فعالیت هم بازنماندند. روسیه حاضر نیست و نمی تواند به راحتی از اواکراین دست بکشد. موقعیت اوکراین برای روسیه بسیار متفاوت از دیگر کشورهای اروپای شرقی همانند مجارستان، لهستان و .. است. اهمیت استراتژیک آن این است که کشوری پهناور است در مجاورت مستقیم با روسیه قرار دارد و کشوری است که  حتی در دوران شوروی امپریالیستی بعد از روسیه مهمترین و اصلی ترین کشور شوروی سابق به شمار می رفت.

 روسیه در تلاش برای بازسازی امپراطوری گذشته خود است و در این مسیر قرار داشتن اوکراین در کمپ روسیه و یا در مقابل روسیه صحنه را کیفیتا  تغییر خواهد داد. به عبارت دیگر اوکراین نقشی کلیدی در معادله باز سازی امپراطوری روسیه دارد. غرب نیز از این مسئله آگاه است و به هر قیمتی که شده می خواهد از قرار گرفتن اوکراین در اتحاد با روسیه جلو گیری کند. در نتیجه در تلاش بوده  با کنترل داشتن بر اوکراین نه تنها روسیه را از این عنصر کلیدی محروم کند بلکه دامنه نفوذ خود به مرزهای روسیه را گسترش دهد و حلقه محاصره را بر روسیه تنگ تر کند و تهدیدی جدی علیه روسیه را برای همیشه در مرز اروپایی روسیه مستقر کند. در چنین صورتی  روسیه هرگز و یا حداقل به راحتی امکان نخواهد یافت تا به مثابه یک ابرقدرت دوباره سربلند کند. بنابراین آنچه امروزه در اوکراین رخ می دهد، بازتاب کشمکش های قدرت های جهانی و تداوم کشمکش ها در ابعادی وسیعتر و گسترش دامنه آن از شرق به غرب است. یا به عبارت دیگر این جنگ ادامه سیاستی است که میان روسیه و امپریالیست های غربی در دو دهه گذشته در جریان بوده است. امپریالیست های غربی همچنان اشتهای فراوانی برای پیشروی و گسترش مناطق نفوذ خود و پیشروی به سمت شرق و بخصوص کشورهای همجوار روسیه و چین داشته اند. به همین دلیل تلاش داشته اند تا کشورهای اروپای شرقی و بخصوص کشورهای همجوار روسیه را تحت عنوان حمایت و حفاظت آنها و بخصوص در مقابل روسیه در ناتو ادغام کنند و از طریق ادغام آنها در این معاهده نظامی آنها را به اقمار خود پیوند دهند. همزمان پیوستن اوکراین به ناتو این امکان را به دولت اوکراین می دهد که به مناطق تحت اشغال روسیه ( کریمه و دو استان اشغالی ) حمله کند. از آنجا که نا تو موظف به درگیری نظامی جهت کسب و حفظ تمامیت ارضی اوکراین خواهد بود، واکنش نظامی روسیه را به مراتب و بسیار سختر می نمود. در نقطه مقابل آن امپریالیست های روسی شدیدا مخالف گسترش هر چه وسیعتر ارتش ناتو به مرزهای روسیه بوده و آنرا یک تهدید نظامی مستقیم علیه خود می دانند. زیرا این گسترش به مثابه محاصره روسیه قلمداد گشته و توان غرب در ردیابی و انهدام سلاح های روسی در جنگ با غرب را به مراتب بالا می برد.

با در نظر گرفتن به توازن نیروها در این منطقه قبل از اشغال اخیر و گرایش تهاجمی، هم امپریالیسم روسیه و هم امپریالیست های غربی احتمال این که از شدت این تنش کاسته  می شد وجود نداشت و در مقابل احتمال حدت یافتن آن و به خشونت و جنگ گراییدن آن می رفت. اگر چه این مسئله با توجه به عجله پوتین برای تعیین تکلیف کردن با اوکراین و همچنین فشارهای غرب، زودتر از انتظار بوقوع پیوست. بخصوص اینکه با طرح موضوع عضویت اوکراین به ناتو این مسئله به نقطه حساسی رسیده بود و اخطار قدرتمندی علیه روسیه و پوتین بود که برای پوتین غیر قابل تحمل بود. اگر چه زلنسکی رئیس جمهور اوکراین و شولتز صدراعظم آلمان بصورت جداگانه ای گفته بودند که عضویت اوکراین در ناتو منتفی است و یا اینکه به آینده نا معلومی موکول شده است اما پوتین نمی توانست به این گفتارها اعتماد کند و از آن ترس داشت که ناگهان به صورت غیر منتظره ای ناتو عضویت اوکراین را بپذیرد و با عمل انجام شده ای روبرو شود، در آن صورت به کلی دست روسیه بسته می شد.

به همین دلیل جنگ و اشغال اوکراین از زاویه منافع امپریالیستی روسیه در این زمان یک اجبار و ضرورت بود و یا آنگونه که پوتین آنرا بیان کرد " راهی غیر از جنگ و اشغال در مقابل روسیه" باقی نماند.

اما این اشغال همچنین اهداف فرعی دیگری را نیز دنبال می کند که می توان آنرا پیام و اخطاری از جانب پوتین به گرجستان و دیگر کشورها از جمله آذربایجان دانست که مبادا هوس پیوستن به ناتو را در سر بپرورانند. روسیه و پوتین به هیچ وجه عضویت هیچ یک از کشورهای مجاور خود در ناتو را تحمل نخواهد کرد. چرا که بخش مهمی ازبورژوازی این کشورها از قِبَل همکاری و مناسبات با غرب فربه شده و منافع قشر خود را در ارتباط با غرب می بینند. مسلم است که منافع توده های مردم و بخصوص توده های زحمتکش این کشورها در هر صورتی چه پیوستن به امپریالیست های غربی و چه شرقی برآورده نخواهد شد و در هر صورت تحت ستم و استثمار قرارخواهند گرفت. اما همچنین اخطار روسیه به فنلاند و سوئد در مورد پیوستن به ناتو نیز چنین جهت گیری از جانب روسیه را تایید می کند. واضح است که در این منطقه با توجه به طبقات حاکمه که در دست طبقات سرمایه دار وابسته به امپریالیست های غرب و یا روسیه است بی طرفی معنی  ندارد و باید خود را به یکی از دو طرف امپریالیستی آویزان کنند. نمونه قزاقستان  نیز مثال بارزی است. ( برای اطلاع بیشتر به مقاله «اهمیت منطقه ای قزاقستان و ارتباط آن با تحولات افغانستان» jaka2020.com رجوع کنید)

نقش غرب و تضادهای روسیه با غرب در وقایع اخیر اوکراین:

علاوه بر مسایلی که در بالا به آنها اشاره شد هنگامی که از منظر جهانی به تحولات اوکراین نگریسته می شود اشغال اوکراین بی رابطه با وقایع افغانستان و قزاقستان نیست. وقایعی که منجر به قدرت رساندن طالبان در افغانستان شد و همچنین وقایعی که در قزاقستان  رخ داد و به تحکیم قدرت توکایف و جناح روسی هیئت حاکمه در قزاقستان انجامید. اینها عملیات سلسله واری است که از جانب امپریالیسم روسیه و امپریالیست های غربی وبه طور مشخص آمریکا در خدمت منافع خود و برای گسترش مناطق تحت نفوذ خود انجام می گیرد.

بعد از فروپاشی شوروی سوسیال امپریالیستی، طبقه حاکم امپریالیستی در روسیه بتدریج از طریق همکاری با غرب و با استفاده از فرصت های اقتصادی از جمله اتکاء به صدور نفت و گاز توانست دوباره خود را از زمین بلند کند. اشغال افغانستان و عراق توسط آمریکا و گیر کردن در جنگ در این کشورها و هزینه های گزاف تریلیونی که در بر داشت فرصت مناسبی برای روسیه فراهم کرد تا بتواند بتدریج برخی از امپراطوری از دست رفته خود بعد از فروپاشی را بازسازی کند. در کنار این مسئله ظهور چین به مثابه یک کشور امپریالیستی و دومین قدرت اقتصادی جهان و از طرف دیگر تضعیف اقتصادی و سیاسی امپریالیسم آمریکا نسبت به گذشته و بخصوص درگیری های جنگی اش که نتوانست به اهدافش کمک کند، شرایط نوینی را برای امپریالیست های روسی و چینی بوجود آورد.

به همین دلیل امپریالیسم آمریکا در اواخر ریاست جمهوری اوباما در تلاش برای تدوین یک استراتژی جدید جهانی بود که بتواند هزینه های جنگی خود را کاهش دهد و اولویت های خود را تقابل با چین و روسیه و پیشروی های آنها قرار دهد. اگر چه این نقشه و استراتژی در دوران ترامپ بخصوص در رابطه با چین همچنان دنبال شد اما با توجه به تضادهای درونی امپریالیسم آمریکا و تفاوت ها بر سر برخی سیاست های داخلی و جهانی از جمله موضوع چگونگی رابطه با اروپا و چگونگی برخورد به روسیه با وقفه ها و کندی هایی روبرو شد. بعد از انتخاب بایدن این سیاست بسرعت  دوباره دنبال شد. موضوع به قدرت رساندن طالبان در افغانستان در خدمت چنین استراتژی بود. استراتژی که با هدف ایجاد بی ثباتی نسبی اما دائمی در افغانستان همراه است تا بتواند کشورهای آسیای میانه متحد روسیه را دوباره با خطر رشد بنیادگرایی تهدید کند  و به موقعیت و ثبات روسیه در مجموع ضربه وارد کند در حالیکه روسیه و اقمارش را در یک جنگ ایذایی و فرسایشی متوجه بنیادگرایی کند و احتمالا بر نفوذ خود در این کشورها بیفزاید. این حرکت بخشی از نقشه آمریکا بود. اما روسیه از این هدف آمریکا غافل نبود و در صدد ضد حمله برآمد. روسیه با استفاده از اعتراضات قزاقستان که وقوع آنرا پیش بینی نیز می کرد به یک تصفیه درونی در هیئت حاکمه پرداخت و با اعزام نیرو و برخی مانورهای سیاسی توانست موقعیت جناح روسی حاکم در قدرت را بشدت تقویت و تحکیم کند.  اما این پایان کار نیست غرب کارت دیگری در دست داشت که روسیه نیز آن را پیش بینی می کرد: موضوع عضویت اکراین در ناتو، که روسیه آن را تهدید بسیار جدی علیه خود ارزیابی می کند و حاضر به هیچگونه سازشی در این مورد نبوده و نیست. چرا که با عضویت اوکراین در ناتو کل موقعیت امپریالیستی خود و امکان نفوذ و گسترش آن را در خطر می بیند. بنابراین ابتکار عمل در رابطه با اوکراین در این تنش و کشمکش میان غرب و روسیه بسیار تعیین کننده بود.

از تحریکات آمریکا در رابطه با اوکراین نمی توان چشم پوشید اما  می توان آن را در راستای بدست آوردن ابتکارعمل قرار داد،  چرا که سر دیگر تضاد این تجاوز و اشغال وحشیانه روسیه،  امپریالیسم آمریکا است. آمریکا بخصوص در یک سال گذشته توجه سیاست خارجی خود را بر روی مقابله و تنش با چین و روسیه متمرکز کرده است و در حاد کردن تضادها و تسریع تحولات نقش داشته است. نیروهای ناتو از مدت ها پیش در تدارک آرایش نظامی نوین بوده و بسیاری نیرو و سلاح های مرگ بار به کشورهای عضو ناتو به کشورهای همجوار روسیه فرستاده و کماکان در حال فرستادن هستند. بسیاری از این سلاح های پیشرفته به اوکراین نیز داده شده است. اما یک مسئله مهم اقتصادی و استراتژیک دیگر اختلافات بر سر نورداستریم 2 است که از اوکراین می گذرد. آمریکا تلاش بسیاری در یک سال گذشته برای عملی نشدن، خط گاز نورد استریم2 داشته  که قرار است از طریق دریای سیاه و دریای مدیترانه به اروپا و بخصوص آلمان برسد. فشارها ی مستقیم و غیر مستقیم  برای فسخ قرار داد نورد استریم-2 و جانشین سازی آن با گاز آمریکا و یا قطر  ویا یکی دیگر از کشورهای متحد آمریکا در خاورمیانه و قطع وابستگی انرژی آلمان به روسیه و در عوض وابسته کردن آن به خود به این تضادها دامن زده است. همچنین لوله گاز نورد استریم2 از اوکراین می گذرد که وابستگی دو طرفه میان روسیه و اوکراین را در برداشت و این مسئله مورد علاقه آمریکا نبود.

آمریکا از اشغال اوکراین توسط روسیه علیرغم ابراز مخالفت ها و تحریم ها خیلی هم ناراضی نیست چرا که آنرا تله ای نیز می بیند که پوتین و روسیه در آن افتاده اند. به همین دلیل به عقیده بسیاری از ناظرین عکس العمل آمریکا نسبت به این اشغال در ابتدا "متناسب" نبوده است. اما هدف آمریکا ممکن است درگیر کردن روسیه در اوکراین باشد.   روسیه در صدد است که با قصاوت و وحشی گری و سرعت عمل نظامی و اشغال سریع چنین نقشه ای را خنثی کند. اما لزوما به این معنی نیست که موفق خواهد شد اگر نقشه روسیه مطابق هدف اش پیش نرود و جنگ به درازا بکشد آنگاه آمریکا تمام تلاشش را خواهد کرد تا سناریوی اشغال افغانستان توسط شوروی  و یا اشغال ویتنام توسط آمریکا  تکرار شود. بدون شک چگونگی سرانجام این جنگ بستگی به فاکتورهای بسیاری دارد اما عواقب آن برای مردم دنیا بخصوص زحمتکشان در این منطقه بسیار وخیم خواهد بود. 

حدت تضادهای امپریالیستی و مبارزات ضد جنگ مردم:

اشغال اوکراین  بیانگر حدت یابی تضادهای جهان سرمایه داری و تضاد منافع امپریالیست هاست که رشد ناهمگون آن دائما محدودیت های ایجاد گشته بر علیه یکدیگر را به چالش می طلبند و طلب تقسیم جدید بر مبنای تناسب قوای شکل گرفته می نماید. حرکت اشغالگرانه روسیه پتانسیل آن را دارد که به مناطق دیگر تحت کنترل سابق خود، بویژه  قفقاز کشیده شود. امپریالیست های غربی اشغالگری های خود را " برقراری دموکراسی" ، " رهایی زنان "  و " دخالتگری انسان دوستان" و ... می نامند اما جدا از ادعاهای شان – همگی دارای یک ماهیت اند. سلطه داشتن براین کشورها جهت تحکیم موقعیت خود در جهان امپریالیستی.

در مقابل،  تظاهرات های  بزرگی برعلیه اشغالگری  در بیش از 50 شهر روسیه از جمله در مسکو سنت پیترزبورگ و اوکراین همچنین در بسیاری از شهرهای دنیا در ایتالیا، آلمان ، فرانسه، هند و ایران بوده که  بسیار امید بخش است و نشان از آن دارد که مردم جهان امپریالیست ها را به خاطر جنگ های اشغالگرانه و جنگ افروزانه اشان آسوده نخواهند گذارد. بدون شک این مبارزات اگر در جهت درستی رهبری شوند می تواند تاثیرات مهمی در خنثی کردن نقشه ی جنگ افروزانه امپریالیست ها داشته باشد.  در عین حال  ادامه یابی این مبارزات در ایجاد روحیه انترناسیونالیستی در میان مردم دنیا دامن زده و به پیشروی روحیه انقلابی در کشورهای مختلف جهان یاری می رساند.

جهت گیری درست موضوع مخالفت با اشغال امپریالیستی اوکراین به هیج وجه نباید به معنی حمایت ها و یا دفاع ضمنی از امپریالیست های غربی باشد و یا هر گونه اتحاد با آن ها را توجیه کند. مردم دنیا از تجارب مهمی در مبارزه علیه نیروهای اشغالگر برخوردارند و نمونه های مثبت و منفی وجود داشته است. در شرایط کنونی  نیروهای مرتجع از جمله دولت های مرتجع بر اساس منافع و مصالح سیاسی اشان مخالفت شان با اشغال اوکراین بر اساس سمت گیری با امپریالیست های غربی است. همچنین سران دولت های سوریه و جمهوری اسلامی از روسیه حمایت کرده و دولت بلا روس مستقیما در جنگ نقش گرفته است.

ما به همراه نیروهای انقلابی و مترقی مخالف جنگ و اشغالگری نیز این حرکت اشغالگرانه امپریالیسم روسیه را به شدت محکوم می کنیم. ما همچنین حرکات اشغالگرانه و تحریک آمیز و جنگ افروزانه امپریالیسم روسیه و امپریالیست های غربی را که به خاطر رقابت و منافع امپریالیستی خود هر دم در یکی از کشورهای جهان مانند افغانستان، عراق، سوریه و حالا در اوکراین  آتش جنگ را می افروزند محکوم می کنیم. برای پایان جنگ های امپریالیستی باید امپریالیسم و سیستم امپریالیستی نابود گردد. جهان زمانی وارد صلح پایدار خواهد شد که در آن از امپریالیسم و هر نوع سیستم استثماری خبری نباشد. مردم صلح طلب و ضد ستم و استثمار  با به پا خیزی و مبارزه علیه این سیستم جنگ افروزانه و برقراری یک دولت پرولتری و با ادامه مبارزه در راستای جامعه کمونیستی است که می توانند به جامعه ای عاری از ستم و استثمار و عاری از جنگ در سطح جهان  برسند.

جمعی از کمونیست های انقلابی-ایران

8  اسفند 1400