مردم در دوسوی مرز و  تقابل نظامی طالبان و جمهوری اسلامی

درگیری نظامی در مرز افغانستان و ایران  روز شنبه ۶ جوزا ( خرداد) در منطقه دوست محمد  ولسوالی نیمروز و زابل پی آمدهای خطرناکی را ممکن است برای مردم در دو سوی مرز داشته باشد. این واقعه که کاملا اتفاقی نبود می تواند مردم دو کشور را در آتش جنگ ارتجاعی دیگری درگیر کند که هشیاری نیروهای سیاسی و توده های مردم در دو سوی مرز را می طلبد.

از زمان روی کار آوردن طالبان که هنوز به دو سال نرسیده چندین درگیری نظامی سطحی میان نیروهای طالبان و نیروهای جمهوری اسلامی صورت گرفته است. اما این یکی شدیدترین و مرگبارترین آن بوده است و طرفین از سلاح های سنگین و آتش توپ و خمپاره استفاده کرده اند. در این واقعه کشته شدن دوتن و زخمی شدن چند تن دیگر از مرزبانان جمهوری اسلامی و یک تن از نیروهای طالبان تایید شده است. اهمیت دیگر این درگیری این است که به مناطق روستایی کشیده شده و تعدادی از غیر نظامیان کشته و زخمی شده اند که جزئیات زیادی در این مورد در دسترس نیست. اما انتشار فیلم هایی در شبکه های اجتماعی نشان از ورود نیروهای طالبان به روستاهای مرزی واقع در ایران دارد. علیرغم اینکه مسئولین دو جریان بنیادگرا تلاش کردند در مجموع از اهمیت این درگیری بکاهند و آنرا " دعوای خانوادگی" بنامند و یا وزیر خارجه ایران خبر از " نتایج خوب" مذاکرات با طالبان را در روز ۱۰ جوزا ( خرداد) داد اما ظاهرا این مسئله خاتمه نیافته است. یکی از فرماندهان جمهوری اسلامی با صحبت  از لزوم استقرار پهپادها برای " دفاع از مرزها" در واقع طالبان را تهدید کرد و  از طرف دیگر فیلم هایی در شبکه های اجتماعی نشان می دهد که  طالبان در همان روز ۱۰ جوزا ( خرداد) دهها تانک و نفربر زرهی و تسلیحات سنگین را با نیروهای خود به طرف مرز اسلام قلعه با ایران اعزام می کند.  

ظاهرا دوستی دو دولت جمهوری اسلامی و طالبان از پایه و اساس محکمی برخوردار نیست و با هر تنلنگری این دیوار دوستی ممکن است فروبریزد چرا که پایه دوستی این دو نیروی بنیادگرا بر روی تضادهای عمیقتری بنیان نهاده شده است.  هر چند درگیری اخیر ظاهرا حول مسئله حق آبه از رودخانه هلمند ( هیرمند)  و با "هشدار" کاذب و احمقانه رئیسی حاد شد. اما تضادهای دو طرف عمیقتر از آن است و حامل جنبه هایی از تضادهای جهانی و منطقه ای، اقتصادی و ایدئولوژیک است که بر جدیت آن می افزاید بخصوص در شرایط ویژه ای که هر دو طرف به چنین جنگی احتیاج دارند. مرزها و حق آبه ها اگر چه تا حدی هم برایشان از اهمیت برخوردار است اما هیچ کدام موضوع اصلی و درجه اول این درگیری نیستند. طالبان تنها نیرویی است که در افغانستان به قدرت می رسد و نسبت به مرزهای دیورند بی تفاوت بوده و تا بحال هیچ اعتراضی به واگذاری بخش مهمی از پشتونستان افغانستان به پاکستان نداشته است. از طرف دیگر مسئله حق آبه رود هلمند ( هیرمند) موضوع مورد مشاجره دولت های متوالی ایران و افغانستان بوده است اما این مشاجره ها هیچ گاه به حدی نبوده که باعث درگیری نظامی حتی در ابعاد کوچک شود.

عوامل و تضادهایی زیربنایی:

همانگونه که اشاره شد این درگیری اتفاقی نبود بلکه عوامل و تضادهای زیربنایی به آن دامن زده که حتی ممکن است در آینده  در صورتی که هر دو رژیم همچنان در قدرت بمانند، به درگیری های شدیدتری میان دو نیرو بیانجامد. در زیر به برخی از مهمترین عوامل و تضادهایی که ناشی از تضادهای داخلی، منطقه ای و جهانی می باشند اشاره می کنیم.

۱-ضرورت به جنگ و درگیری برای هر دو نیروی بنیاد گرای در قدرت: هر دو نیروی بنیادگرا به  تحریک احساسات ناسیونالیستی در کشور خود  هم محتاجند و هم  از آن بهره خواهند برد.  جمهوری اسلامی در یک بحران مشروعیت، بی اعتمادی و بی ثباتی قرار گرفته و هیچ راهی برای برگرداندن اعتماد مردم و ثبات در مقابلش وجود ندارد، در چنین شرایطی ممکن است تصور کند که از طریق یک جنگ و یا درگیری می تواند با تحریک احساسات ناسیونالیستی بخشی از مردم را حول میهن پرستی کاذب و دفاع از میهن، با خود متحد کند و از این طریق موقعیت خود را محکم کند. از طرف دیگر طالبان نیز در موقعیت بهتری قرار ندارد اگر چه ممکن است خیزش های عمده ای که در چند سال گذشته ایران را در بر گرفته هنوز در افغانستان ظاهر نشده باشند،  اما مخالفت ها با طالبان در میان زنان که از همه شئون زندگی اجتماعی محروم شده و همچنین در میان جوانان و بقیه مردم بخصوص مردم غیر پشتون بشدت وجود دارد و هنوز از یک ثبات سیاسی برخوردار نیست. در نتیجه طالبان به احتمال زیاد بر روی جنگ و تضاد و شاخ و شانه کشیدن برای جمهوری اسلامی حساب می کند تا بتواند احساسات میهن پرستی و حمایت مردم از خود را برانگیزد.  به همین علت ابایی از درگیر شدن ندارند بخصوص اینکه آنچه طالبان بعد از زن ستیزی در چنته دارد جنگ سالاری است. تنش و دامن زدن به این جنگ که از طرف دو نیروی بنیادگرا دامن زده می شود، علیه مردم دو کشور است و به نفع مرتجعین حاکم و محکم کردن پایه های لرزان و ناپایدارشان خواهد بود. این جنگی است که هر دو طرف علیرغم ظاهر شان به آن احتیاج دارند و بدتر اینکه  این احتیاج بر بطن تضادهای عمیقتری خود را می نمایاند.

۲- تضادهای امپریالیستی : طالبان  در نتیجه توافق نامه دوحه میان دولت ترامپ و طالبان به قدرت رسید و امپریالیسم آمریکا تا آنجا پیشرفت که حکومت پوشالی وابسته به خود را کنار نهاد و طالبان را علیرغم سالها جنگ با آن به قدرت بازگرداند. یکی از اهداف مهم آمریکا از این تعویض این بود که بتواند از طالبان و نیروهای تروریستی که در افغانستان در شرایط طالبان قدرت می گیرند برای مقابله با چین و روسیه و بی ثبات کردن مرز آنها و متحدینشان و همچنین از همان ابزار به مثابه اهرم فشاری برای به خط کردن جمهوری اسلامی استفاده کند. ( رجوع به مقاله تحلیلی بر قدرت گیری دوباره طالبان و تحولات بعد از آن  ۱۳جدی-۱۴۰۰  ) جمهوری اسلامی تلاش کرد در هماهنگی با چین و روسیه این پلان غربی ها را با همکاری و تعامل با طالبان خنثی کند  و در مقابل از به قدرت رساندن طالبان  توسط آمریکا برای تقویت اسلام سیاسی در منطقه که بشدت در موقعیت ضعیفی قرار گرفته، استفاده کند. زیرا جمهوری اسلامی بر این امکان حساب می کرد که  تقویت اسلام سیاسی در منطقه  می تواند بر موقعیت جمهوری اسلامی موثر واقع افتد.  اما اگر تضاد جمهوری اسلامی با طالبان حدت یابد نشان خواهد داد که تضادی که باعث به قدرت رساندن طالبان شد، قوی تر از ترفندهای جمهوری اسلامی برای خنثی کردن و یا بهره برداری ازطالبان بوده است. بخصوص اینکه طالبان این روزها بیشتر مورد محبت و ملاطفت کشورهای امپریالیستی غرب قرار می گیرد. نه تنها سکوت نسبتا مطلقی در مورد زن ستیزی ها و جنایات طالبان از طرف دولت های غربی اعمال می شود بلکه در کنفرانس اخیر دوحه در مورد افغانستان، "جامعه جهانی" بخوان امپریالیست ها توافق کردند هفته ای چهل دو میلیون دالر به افغانستان فعلا پاداش دهند تا بعد آنرا بیافزایند. همچنین گفته می شود که  نخست وزیر قطردر دیدارش با رهبر طالبان حامل پیامی از طرف واشنگتن بوده است و حتی شایعاتی مبنی بر همراهی برخی مقامات امنیتی آمریکا با رهبر طالبان وجود دارد. این خبرها تایید نشده است. اما در صورت تایید می توان اعمال فشار طالبان  بر جمهوری اسلامی را به آن ارتباط داد.  

۳- تضادهای منطقه ای:  همچنین باید به تضاد میان قدرت های منطقه ای هم توجه کرد. علیرغم مناسبات ظاهرا خوب جمهوری اسلامی با پاکستان و یا  برقراری مناسبات با عربستان  اما رقابتها از بین نرفته است. در این میان این قدرت ها و بخصوص پاکستان از میان پیچ و خم های بسیاری در دو دهه گذشته عبور کرده است و ریسک هایی را متحمل شده  تا بتواند از شرایط منطقه ای مناسب و به نفع خود برخوردار گردد. این شرایط برای پاکستان با تغییر وتحولاتی که باعث به قدرت رساندن طالبان شد، بدست آمد. چرا که یکی از صحنه گردان های مهم سیاست طالبان ارتش و سازمان استخبارات پاکستان است. بنابراین به آسانی این شرایط را از دست نخواهد داد به همین دلیل می توان گفت که یکی از فاکتورهای رابطه میان طالبان و جمهوری اسلامی تضادها و رقابت های منطقه ای است.

۴- تضاد ایدئولوژیک : جمهوری اسلامی و طالبان علیرغم اتکاء بر حکومت اسلامی اما دارای تضادهای دیرینه ایدئولوژیک هستند. تضادی که بر اساس شیعه و سنی است اما تحت تاثیر رقابت ها در عرصه های سیاسی و تلاش برای نفوذ اسلام نوع خود در منطقه شدیدتر و حادتر گشته است. اگر چه در این دور ازبه قدرت رسیدن طالبان هر دو طرف تلاش کرده اند بنابه موقعیت شان   تعامل بیشتری به این مسئله نشان دهند اما این تعامل موقتی و شکننده است.

۵- تضادهای اقتصادی و اختلاف بر سر مسئله حق آبه : آنچه مسلم است هدف هیچ یک از دو حکومت  در مورد حق آبه،  شرایط زیست توده های مردم که شدیدا تحت تاثیر کم آبی قرار خواهند گرفت نیست.  جنگ آنها بر سر حق آبه از یک طرف بهانه ای برای شاخ و شانه کشیدن به یکدیگر تحت تاثیر دیگر تضادهاست. از طرف دیگر به دنبال منافع اقتصادی خود می باشند. بخش مهمی از آب رودخانه هلمند( هیرمند) برای کشت یاپی ( خشخاش) و تولید تریاک و مواد مخدری که تحت کنترل طالبان است منحرف می شود. اگرهم نگرانی طالبان واقعا آب باشد و از جریان آب به طرف ایران خودداری کند دلیل اصلی همین است و نه نگران کم آبی مردم در افغانستان. از طرف دیگر وقتی رئیسی به طالبان «هشدار» می دهد، این هشدار هدفش نه موقعیت فلاکت بار و بی آبی مردم در سیستان و بلوچستان است، بلکه بیشتر یک ژست تو خالیست.  اگر رئیسی و بقیه مرتجعین جمهوری اسلامی به فکر مردم بودند، آنگاه مردم و مراتع و نخل های خوزستان یکی از پرآب ترین استان های ایران از بی آبی هلاک نمی شدند.  سیاست های اقتصادی سرمایه دارانه جمهوری اسلامی آب را در جهت ایجاد سودهای کلان برای سرمایه داران  حاکم از غرب  به شرق و یا از جایی به جای دیگر سرازیر می کند اما در مورد توده های مردمی که در بی آبی زندگی می کنند و کل موقعیت مکان ومحل زندگی چندین نسل متوالی شان  به خطر افتاده اعتنایی ندارند.

در چنین شرایطی است که هردو نیروی مرتجع، بنیادگرا تلاش می کنند که اعتبار نداشته خود را با استفاده از تضاد بر سر موضوع حق آبه رودخانه هلمند ( هیرمند) و برانگیختن احساسات ناسیونالیستی بدست آورند. چنانچه حتی بخشی از توده های مردم در دام این سیاست های ارتجاعی بیفتند، دود آن چشم توده های زحمتکش و تحت ستم  را در بر خواهد گرفت.

در چنین شرایط حساسی سلطنت طلبان و رضا پهلوی فرزند شاه  دیکتاتور نیز در هماهنگی با جمهوری اسلامی تلاش می کند که با دفاع از ارتش و سپاه و سمت گیری با آنان در این قضیه به اختلافات میان مردم در دوسوی مرزها دامن زند. هم زمان  احمد مسعود فرزند احمد شاه مسعود، از موقعیت استفاده کرده و به جمهوری اسلامی گلایه می کند و به صورت تلویحی خواهان دفاع جمهوری اسلامی از او و جبهه ای که او به آن تعلق دارد شده است. موقعیت توده های مردم  برای مرتجعین حاکم و مرتجعینی که در اپوزیسیون قرار دارند، مهم نیست . برای آنها اهمیت ندارد که توده های مردم در دو سوی مرز با تاریخ مشترک و موقعیت جغرافیایی مشترک محتاج به همکاری و روابط نزدیک  برای مقابله با تضادهای اجتماعی و محیط زیستی پیش رو می باشند.  برای آنها مهم این است که بتوانند با اتکاء به نقاط انفصال و تفاوت ها حاکمیت ستمگرانه و استثماری خود را به پیش برند. آنها در تلاشند تا با اتکاء به اختلافات دینی، احساسات ناسیونالیستی و مرزهایی که تنها برای استفاده و سوء استفاده مرتجعین بکارگرفته شده است توده های مردم را تحت فشار هر چه بیشتر قرار دهند و با جنگهای خانمانسوز دهها هزار و یا بسیار بیشتر را به کام مرگ فرو برند و خانواده های بسیاری را در رنج و اندوه بیشتری بنشانند.

اینک نگرانی در میان مردم آزاده در دو سوی مرزها  در مورد موقعیت بیش از دو میلیون مهاجر افغانستانی که در ایران زندگی می کنند، بالا گرفته است. مهاجرینی که حتی قبل از این زیر فشارها و تضییقات ضد انسانی حکومت جمهوری اسلامی و برخوردهای غیر قابل تحمل و مشمئز کننده افراد و قشرهای عقب مانده قرار داشته اند.  با تحولات میان دو دولت، احتمال تلاش برای دامن زدن به اذیت و آزار مهاجرین افغانستانی در ایران و فشارهای بیشتر بر آنها از جانب حکومت بیشتر می شود.

در چنین شرایطی  کنار زدن همه آن ابزار و آلات همانند دین و مذهب، مرز و کشور که در طول تاریخ حاکمیت استثماری برای ایجاد جدایی و تفرقه میان توده های مردم و استثمار شدیدتر آنها ساخته  و پرداخته و بکار گرفته شده  ضروری است.

 پرولتاریای جهانی دین و مرز ووطنی ندارد و برای آنها  نمی جنگد بلکه برای رهایی مردم از قید ستم و استثمار علیه طبقات حاکمه و استثمار گر و علیه سرمایه داری جهانی که جهان را به گروگان گرفته اند و هیولاهایی مانند طالبان و جمهوری اسلامی را پدید آورده اند، می جنگد و خواهد جنگید. ایده های کهن را بدور اندازیم و برای انقلابی که در خدمت توده های مردم باشد بجنگیم.

جمعی از کمونیست های انقلابی ــ ایران

جمعی از کمونیست های انقلابی ــ افغانستان

۱۲ جوزا ( خرداد) ۱۴۰۲

سایت: www.jaka۲۰۲۰.com

ایمیل: jaka.ir۲۰۲۰@gmail.com

jaka.af2016@gmail.com